[شعر]

ساخت وبلاگ
لئونارد کوهن ترانه‌ای دارد به نام Lover, lover, lover که به سلیقهٔ من یکی از بهترین کارهایش است. من بارها این ترانه را شنیده‌ام و همیشه بهترین حظی را که می‌شود از یک متن برد از آن برده‌ام. حالا این‌ که دقیقاً چه حظی را سعی می‌کنم به یک زبان خیلی الکنی توضیح بدهم. به سلیقهٔ من، متن خوب متنی است که یک معنای نهایی، قطعی و مسلم داشته باشد. این غایت نهایی، علی‌القاعده، همیشه هم سر راست و سهل‌الوصول نیست. هرچند که خیلی وقت‌ها هم هست و به آنی خودش را برخی خوانندگان نشان می‌دهد و این به نظر من بسته به پیشینه و تاریخ فکری خواننده (و نه لزوماً بنیهٔ ذهنی او) است. به هر حال، این متن خوب تکلیفش با خودش بسیار مشخص است و یک استخوان‌بندی محکمی دارد که باعث می‌شود نشود سرسری از کنارش گذشت. مؤلف این متن در مکالمه با خودش بسیار قدرتمند است و اگر از مکالمه با برخی مخاطبانش ناتوان است، این گناه را به طرز رندانه‌ای به گردن آن مخاطبان می‌اندازد. در این متن، چیزها مبهم یا بی‌سامان نیستند، بلکه به عمد مرموزند. مؤلف این متن، به شیوهٔ ساحران، دور اثرش طلسم کار می‌گذارد و به این طریق، به خوانندگان می‌فهماند که یا راه را درست رفته‌اند، یا صراحتاً از ورود به متن طرد شده‌اند، و یا گم شده‌اند و می‌توانند تا هر زمانی بخواهند در حدود متن پرسه بزنند تا نهایتاً جواب نهایی معما را پیدا کنند. بنابراین، مخاطب این متن هیچ وقت نمی‌تواند با تفسیرهای نصفه‌نیمه پروندهٔ متن را ببندد، و یا اگر احیاناً مخاطبی آماج کینهٔ متن باشد، هرچه‌قدر هم که بخواهد فرار کند، هیچ‌گاه نمی‌تواند از آن تیری که به سویش شلیک شده در امان بماند. بنابراین خواننده یا می‌تواند مطمئن باشد که معنای متن را فهمیده، یا مطمئن باشد که هیچ‌وقت قرار نیست [شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 21:04

من گاهی وقت‌ها که خیل بی‌کارم و یا مجبورم منتظر چیزی باشم، یک قصه‌مانندهایی سر هم می‌کنم که نهایتاً به هیچ دردی نمی‌خورند و نه آن‌قدر مایه دارند که بنویسمشان و نه می‌شود به طرح‌های مفصل‌تر تزریقشان کرد. محض همین خیلی سریع فراموششان می‌کنم.  دیشب داشتم به یک چنین قصهٔ بی در و پیکری فکر می‌کردم که به نظرم رسید خلاصه‌اش را اینجا بنویسم که حدوداً می‌شود یک همچین چیزی: چرا دین رسمی سرزمین رقام تغییر کرد و ماجرای جنگ‌های داخلی و درگیری‌های مذهبی در دوران امیر حماد معروف به کافر چه بود؟ بر‌ طبق «عهد اصحاب بادیه» که منبع اصلی احکام و قوانین در رقام به شمار می‌آید، در صورتی که مردی با همسر خود متارکه کند، باید ثلث املاک خود را به «قبیلهٔ زن» بدهد که به آن «وجه‌المتارکه» گفته می‌شود و آن وجه در اختیار قائد قبیلهٔ زن خواهد بود و او به صلاحدید خود آن را به کار خواهد برد.  بنابراین، اگر امیر حماد با زنی از قبایل رحام وصلت کرده بود، وقایع وضع روشن‌تری داشتند. اما همسر امیر، که نامش «زازان» بود و برخی تاریخ‌نویسان به او زازان مؤمن و برخی زازان فاجره گفته‌اند، به هیچ قبیله‌ای تعلق نداشت. او در حدود پنج سال قبل از شروع وقایع این داستان، همراه با گروهی از بازرگانان، از آن سوی خلیج به سرزمین رقام آمده بود و دست تقدیر او را به کاخ امیر حماد کشانده بود. زازان مؤمن یا فاجره (این که لقب کدام دسته‌ از مورخان را انتخاب کنید برعهدهٔ شماست) در سرزمین رقام هیچ قوم و خویشی نداشت و بنابراین مطابق با رأی «صاحب عهد» وجه‌المتارکه باید به خود او پرداخت می‌شد. ذکر این نکته نیز ضروری است که زازان در نخستین سال ورود خود به رقام به مذهب بادیه گرویده بود و در صحن کاخ امیر، جلوی چشم جماعت در شن غسل داده [شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 21:04